جیغی که می توانست بنفش باشد
نگاهی به نمایش "جیغ بنفش" به کارگردانی سعید صبوری
مشهد تئاتر- حسین صابری
نمايش«جيغ بنفش» بهکارگردانی سعید صبوری مدتی پیش بر روی صحنه تماشاخانه اشراق اجرا شد و حسین صابری از منتقدان و پژوهشگران تئاتر استان این یاداشت را به "مشهد تئاتر" ارسال کرد که به خاطر انتشار دیرهنگام هفته نامه تازه تاسیس "اینک امروز" دیر تر معرض دیدتان قرار گرفت وگرنه نویسنده در زمان اجرا نقد خود را ارائه کرده بود.
شاید وقتی برای اولین بار هوشنگ ایرانی (شاعر و نقاش معاصر 1304-1352) دست به ساخت واژه ترکیبی «جیغ بنفش» در شعری با عنوان "کبود " زد هیچ گاه فکر نمیکرد که این اصطلاح هم مایه شهرتش شود و هم مایه سرکوفت خوردن از شاعران سنت گرایی که چشم دیدن شعر مدرن و موج نو شاعری را نداشتند. این واژه نامانوس بهتآور، گرچه به تعبیری فقط ترسیمگر فریادهایی برخاسته از دیوارهی غاری بود که در ذهن شاعر به رنگ کبود دیده شده بود. اما در آن زمان- فریادی بود برای ایجاد ساختارهایی نوین و زنگ آغازی برای تغییراتی مهم به حساب آمد. تغییراتی که در برههای از زندگی و حتی در برهههایی از یک فعالیت، روی دادنش لاجرم مینماید. این تغییر حتی میتواند در یک اجرای نمایش هم دیده شود. اجرایی متفاوت با هر آنچه تاکنون کار شده است آنهم با تفاوتی همه جانبه و فراگیر و مخاطب پسند.
پس عبارت "جیغ بنفش" که امروزه با گذشت چهار دهه، بیشتر به عنوان اصطلاحی برای نشاندادن کیفیت و شدت یک فریاد مورد استفاده قرار میگیرد، تنها یک فریاد بلند گوشخراش نیست بلکه در لایههای درونی میتوان از آن به عنوان نقطه آغازی برای تغییر، برای نو خواهی و نوگرایی و گاه برای بیان حتی یک اعتراض یاد کرد. با این مقدمه به بررسی نمایشی میپردازیم که دارای همین عنوان است و برای آنان که برای عناوین نمایشها احترام و ارادتی خاص قائلند، توقع زیادی نیست اگر انتظار دیدن نمایشی داشته باشند که با معیارها و مصادیق نزدیک به لایههای درونی "جیغ بنفش" همسو و نزدیک باشد. نمایشی متفاوت و جذاب. جیغ بنفش ِ سعید صبوری دارای خط قصه سادهای است. روایتی است از اتقاقی مبهم که ساعت 10 در پشت چراغ قرمز چهارراهی روی داده است و اکنون سه دختر و دو پسر به عنوان شاهدانی دربند، به نقل موقعیتی این ماجرا میپردازند. ماجرایی که آگاهانه یا ناآگاهانه در آن گرههایی افکنده میشود تا مانند یک اثر نمایشی قوی بتواند در نگهداشت مخاطب تا پایان نمایش موفق عمل کند. نمایشنامه "جیغ بنفش" اساساً داستانپرداز نیست بلکه بیشتر با مفاهیم سر و کار دارد، مفاهیمی که در فاصله تصمیم تا مرگ، یک به یک معنا پیدا میکنند و به بیان دغدغههای چون تنهایی، نفرت، رهایی، خستگی، بیهودگی، عشق ، گریز و نهایتا مرگ میپردازند. اما این مفاهیم توسط واژهها به درستی نقاشی نمیشوند و نمیتوانند تصویری روشن از شخصیتها، علل درگیری آنان باهم و چرایی دربند بودنشان را در ذهن مخاطب ترسیم کند و نهایت اینکه در تشریح شاکلهای معین از اتفاقها و ارتباطهای معنادار و منطقی بین شخصیتها و کنشها و کششهای مرتبط با آن، آنگونه که میبایست موفق عمل نمیکند. بیاغراق نیست اگر بگوییم آنچه در جیغ بنفش وجود دارد ته مایههایی – هرچند مختصر- از نمایش ابزورد است. فضای غیر متعارف وغیرمعمول، تکرارهای واژگانی، خودبازیهای ایستا (بدون میزان سن) که صرفا مبتنی بر دیالوگ است،در هم ریختگیهای کنشی، سردرگمی شخصیتها و نهایتا پایانی که خوش نیست، علائم و نشانگانی جزئی از نمایشهای ابزورد است که در جیغ بنفش ردپاهایی کمرنگ از آن دیده میشود.
جیغ بنفش" صبوری که این روزها در سالن اشراق به صحنه رفته است، میتوانست به مانند جیغ بنفش هوشنگ ایرانی متفاوت و تاثیرگذار باشد، اما به نظر میرسد ساختار نچندان محکم متن (که از آن رنج میبرد)، طراحی صحنه محصورکننده (و البته متناسب با ایده کارگردان) که فرصت بازیهای فزیکال را از بازیگران گرفته و آنان، صرفا با بهرهگیری از توانمندی خوبی که در بیان دارند نمایش را پیش میبرند، تاریکیهای کسلکننده و غیرضروری صحنه، افکتهای طولانی (بویژه افکتهای مربوط به کافینت یا همان کلوپ) و موسیقیهایی که (گاه به لحاظ بلند بودن صدای آن) بر بیان بازیگران سوار شده و موجب گریز ذهن تماشاگر از درک مفاهیم کلامی نمایش میگردد، از جمله عواملی است که راه را بر تبدیلشدن این نمایش به اثری دلنشینتر و ماندگارتر میبندد و آنرا در سطح تئاتری شبه تجربی نگه میدارد.
سعید صبوری با اجرای این نمایش (براساس پیشینهای که در بروشور نمایش آمده است) به ششمین تجربه خود در مقام کارگردانی دست زده است و بیتردید جسارت، جوانی و پرکاری او نشان میدهد که دارای ایدهها و نگرشهای خاصی است که درصدد است با زبان تئاتر آنرا به مخاطبینش انتقال دهد. بنابراین به نظر میرسد لازمه تداوم موفقیت در مقام کارگردانی، داشتن وسواس بیشتر در انتخاب متنهایی قویتر و حرفهایتر است تا با استفاده از بازیهای خوب و روان بازیگران گروهش و با بهرهگیری از تجربیات ارزشمند وذهن خلاق و ایده پردازش، بتواند دست به تولید آثاری متفاوت و ماندگار زده و سبد تجربیاتش را از ستارههای درخشانِ موفقیت آکنده سازد که بیتردید، دور نیست آن روزها.
نظرات شما عزیزان: